چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم
سر نهم روی زمین فکر به جایی نکنم
نوکر روی غلامان تو ام زیبا رو
تا که دستور نکردی من جسارت نکنم
من تو را بینم و باشی به کنارم ای جان
مشکل است در برت هی جان به فدایت نکنم
عمر و هستی همه از آن تو باشد یارا
پستی است گر بر عمرم که سراغت نکنم
منتی باشد اگر رو بکنی بر دل من
گر زمین خورد دل من جای شکایت نکنم
فکر فر زانه ای ووصل شما خوش باشد
هوس دوری از یار شها من نکنم
جان من در گرو فکر تو باشد جانا
من به غفلت ز شما پس طلب آن نکنم
در فراقت همگان روی به مردن آرند
من که امید به وصلت فکر مردن نکنم